♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

 

سلام ویژه من به همه شما دوستان امیدوارم در هر کجایه ایران که هستید همیشه عاشق باشید و از زندگیتون لذت ببرید خب هدفه من از ساخت وبلاگم گذاشتن جملات بزرگان و عاشقانه و  چند تا تکنیک و بیوگرافی افراد بزرگه و هزاران چیزه دیگس  امیدوارم لذت ببرید از حضورتون در این وبلاگ اگه کمی و کاستی داشت به لطف قلب های مهربونتون منو ببخشید امیدوارم خوش بگذره بهتون دوستان گلم لطفا پس از خوندنه مطالب فقط نظرتونو بدید ممنون میشم
 

 


ارسال شده در تاریخ : 1 فروردين 1398برچسب:, :: 1:0 :: توسط : حمید ایرانی

ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم
.
.
.
دروغـــ رو هــمــه مــیــگـــن ؛
امــا اونــجــاش بــه آدم فــشــار مـــیــاد
کــه هــمــراه بــا شــنــیـــدن ِ دروغ
خــر هـــم فـــرض بــشـــی …
.
.
.
می خواهی قضاوتم کنی ؟
کفش هایم را بپوش
راهم را قدم بزن
دردهایم را بکش
سال هایم را بگذران
بعد قضاوت کن !
.
.
.
بـرایِ قـــد کشــیدنــم ،
خیــلی هـا ..
کــوتـــــاه آمــدنــد …!
.
.
.
اعتقادات هر کسی‌ مثل مسواکه ،
خواهشا تو حلق بقیه نکنین !
.
.
.
اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم
چیزی از معناش کم نمیشه !
درست مثه آدمهای گندی که
لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !
.
.
.
اینـجــــا ، زمین …
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ !
.


.
.
نسلـی هستــیـم ،
که روزهــا میخــوابیــم..
و شبــهـا بیـــــداریـــم !
چــون..
تــاریـکی شب ، بـــرامــون..
قــابــل تحمـّـل تــر از “تـــاریــکی” روزهــامــونــه !
.
.
.
اگر آزادی همزاد وفاداری نباشد دنیا طویله می شود…
.
.
.
انسان های ساده را احمق فرض نکنید ؛
باور کنید آنها خودشان نخواستند که “هفت خط” باشند …
.
.
.
مــزرعـه را..
ملـــخ هــا جــویــدنــد !
و مــا ..
بــــرایِ  کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !
و ایـن بــود ،
شــروعِ  جـــــهالــت …!
.
.
.
آرزوی کسی نباش
آرزوی آدم ها قیمت دارند
جایگزین دارند
تاریخ مصرف دارند!
.
.

.
.
چـه غــم انگــــیـز اسـت ..
ســرنــوشـتِ مــاهــیِ کــوچــک ..
وقتــی ،
بــه هــوایِ جُــفتِ خــود ..
بــه اقــــیـانــوس مــی زنــــد ..
و نهــــــنگ هــــا ..
عــاشقَـش مــی شـــونـــــد !
.
.
.
نیمه گمشده را بیخیال شو لطفا ، اگر سهم تو بود که گم نمی شد !
همین نیمه ای که هستی رو پیدا کن …
.
.
.
بسیاری از شکست های زندگیم
به خاطر دروغ هایی بود که باید می گفتم اما نگفتم !!
.
.
.
بعضی ها ،
هیچ وقت آدم نمی شوند !
در چرخه ی تکامل …
چگونه ظاهرِ آدم یافتند ، نمیدانم !
خصلتشان زخم زدن است !
و
خراشیدنِ روح !
حالا تو بگو ،
چگونه در کنارِ چنین گرگهایی ..
اگر چنگ در نیاوری !
دوام می یــابــی !
.
.
.
یه میز هرچقدرم که گرون قیمت و شیک و سلطنتی باشه
اگه ۴تا پایه ش مثل هم و یه اندازه نباشن میز نمیشه …
کسی رو پیدا کن که پایه ت باشه !
.
.
.
با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی . . .
.
.
.
تـــا زمــانــی کــه ..
خــواستـه ای از کسـی نـــداری …
خــواستـــنـی هستـی !
.
.
.
این جا
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد!
.
.
.
یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد …
عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق …
یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !
.
.
.
.
هیچکـــس نمـی دانــد
چقــدر جـایِ شـادمـانیهـای بـی سـبب در دل نســلِ مـا خـالیسـت …!
.
.
.
آهای روزگار !
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
هماهنگ کنم … !
.
.
.
یکدیـــ ! ــــگر را گـــــــــم کرده ایم
تا یــــــ ! ــــکی دیگر را پیدا کنیم
به همین سادگی… !
.
.
.
الان که کلی حرف واسه گفتن داریم
دیگه زنگ انشا نداریم . . !
.
.
.
بعضی ها خود را یکرنگ می پنـــدارند
آری به راسـتی یک رنــگنــد !
اما سپـــیــــد را کافیست یکـــبار با منــشـــور گـــذر زمـان دیــدشــان
تا فهــمیــد کــه همه رنـــگهـای عــالم رابلـــدنــد !
.
.
.
روزها نمی گذرند،
ما میگذریم
از هم
و هیچکس سوالى نکرد
حداکثر سرعت مجاز
چه بود . . !
.
.
.
مردم این روزها قیمت هر چیزی رو میدونن ،
ولی ارزش هیچی رو نمیدونن ..!
.
.
.
بزرگتــرین اشتبــاه یک مـَرد اینـه کـه
بـه مَـرد دیگـه ای فرصـت ایجــاد لبخـند
روی لبهـای زنِ موردِ علــاقه اش رو بـده
.
.
.
همیشه چوب ســــــــوختنی نیست … خـــــوردنی هم هست
ما گاهی چوبِ ســـــــادگیمون رو میـــــــــخوریم . . .
.
.
.
قانون روی میز است و عدالت زیر میز!
.
.
.
ایــنـجـــــــا …
دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}
آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن}
.
.
.
این دیوانگیست …
که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم . . .
.
.
.
آدم هزاران متر زیر خط فقر باشه اما ۱میلیمتر هم زیر خط فهم نباشه !
.
.

.
.
زمین جایگاهی برای فرار ندارد
آسمان بمب و موشک می بارد
ستاره های نگهبان هم که می پایند
مانده ام پایبند کدام عشق بمانم
به زندگی …
.
.
.
سَـــرسَـــری رد شـــو ،
و ..
زنـــــدگـــــی کـن !
دقّــــت ،
دق اَت مــــی دهـــــد !
.
.
.
اعتماد های رفته
مرام های مرده
باور های زنده به گور شده
بر کدامین
مزار فاتحه بخوانم
.
.
.
نـــدیـــــــده ای ؟
همـان انـگشت ،
که “مـاه” را نشـان میــداد ..
“مــاشــه” را کـــشـــــیـــد !
.
.
.
لانـــه ات را ،
بـــر حبــابِ حــوصلــهء مـــردُمــان نـــساز !
تــــا ،
آوارهء بیحــــــوصـلگــی شــــان نـــــشوی !
.
.
.
آدمها می روند و یادشان می رود بگویند به کجا…؟
آدمها می روند و یادشان می رود برگردند …
و آدمها هیچ وقت ” آدم ” نمی شوند …!


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, :: 9:48 :: توسط : حمید ایرانی

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد …

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت …

ولی بسیار مشتاقم …

که از خاک گلویم سوتکی سازد …

گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش …

تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد ….

و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد …

تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 19 مهر 1394برچسب:, :: 9:24 :: توسط : حمید ایرانی

چه عاشقانه نوشت دکترشریعتی که من تورادوست دارم

 

 

تودیگری را،دیگری دیگری راودراین میان همه

 

 

تنهاییم. . . .


ارسال شده در تاریخ : شنبه 1 شهريور 1393برچسب:, :: 20:28 :: توسط : حمید ایرانی

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

 

  به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.

 

 

 

به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.

 

 

 

به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.

 

 

 

به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.

 

 

 

و به انسان گفتم عشق چیست؟

 

 

 

 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!

 

 

 

از خودم دور میشوم


تا به تو نزدیکتر باشم


این روزها . . .


" خیال "


تنها راه با تو بودن است !
thumb_HM-2013345039972362891385806223.12
نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا

قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن

سکـــــــــوت میکنـــــد غزل

بــــــــدون تـــــو یعنی همین ...

thumb_HM-20133450320090724631385810189.6

همه ی غروب ها جمعه است همه ی روزها سرد هیچ فنجان چای گرمم نمی کند ها...ها..ها... و باز سر انگشتان کرخت!! چه قدر این خاطرات کهنه چرکند! چه قدر شستن این دل سخت است! فاصله عمیق کهنگی و بهار...

ڪـا ش میشـد
خودمو یـﮧ جایی جا بذارم
و
برگـردم ببینم…
دیگه نیستم....

مگر خودت نگفتی خداحافظ؟

 

پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟

 

برو به سلامت

 

دیگر هم سراغم را نگیر!

 

خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم

 

و دلیل رفتنت را جویاشوم...




تمام شعرهایم بوی تو را میدهند

می گویند فراموشش کن

اما نمیدانند

تو در جانم ریشه کرده ای

انگار باید جان دهم

------------------------------------

 

خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم…

اما هرگــــز نگفتــن:چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم…

 

بســـ کنــــ سآعتــــ…..

دیگــــــر خستـهـ شده امـــ….

آرهـ مَنـ کم آورده امــ….

خودمــ میدآنمــ کهـ نیستـــ…

اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ!

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 21:11 :: توسط : حمید ایرانی

ســـــــــــلامی  گرم به همه  دوستان.عزیزان اپ کردن وبلاگو  دوباره  شروع کردم امیدوارم بتونم به موقع مطالب خوبی بزارم  براتون. در پناه حق


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 21:7 :: توسط : حمید ایرانی

 

دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه تاکسی شدن و آروم کنار هم نشستن . . .

دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد !
پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه . . .

دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه . . .

پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد . . . :(

دختر که با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود : “ اگه یه روز ترکم کنی میمیرم . . . ”


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 12:36 :: توسط : حمید ایرانی

 

این داستان واقعی می باشد که در حقیقت بیشتر بر گرفته از زندگی شخصی فردی با نام علی است . داستان را با زبان شخصیت اصلی داستان بیان می کنم .

من علی هستم ، ۲۴ ساله ، ساکن تهران . از آن پسرهایی که به دلیل غرور زیاد اصلا فکر عاشق شدن به سرم نمیزد . در سال ۱۳۷۵ ، وقتی در دوره ی راهنمایی بودم با پسری آشنا شدم . اسم آن پسر آرش بود . لحظه به لحظه دوستی ما بیشتر و عمیق تر می شد تا جایی که همه ما را به عنوان ۲ برادر می دانستند . همیشه با هم بودیم و هر کاری را با هم انجام می دادیم . این دوستی ما تا زمانی ادامه داشت که آن اتفاق لعنتی به وقوع پیوست .

در سال ۸۴ ، در یک روز تابستانی وقتی از کتابخانه بیرون آمدم برای کمی استراحت در پارکی که در آن نزدیکی بود ، رفتم . هوا گرم بود به این خاطر بعد کمی استراحت در پارک ، به کافی شاپی رفتم ، نوشیدنی سفارش دادم . من پسر خیلی مغرور و از خود راضی بودم که جز خود کسی را نمی پسندیدم . به این خاطر وقتی دختری را می دیدم ، روی خود را بر میگرداندم و نگاه نمی کردم ولی در آن روز به کلی تمام خصوصیاتم عوض شده بود . چند دقیقه ای از آمدن من به کافی شاپ گذشته بود . ناگهان چشمم به دختری که در حال وارد شدن به سالن بود افتاد . بله اتفاقی که نباید می افتاد ، افتاد .

عاشق شدم ؛ حال و هوام عوض شد ، عرق سردی روی صورتم نشسته بود . چند دقیقه ای به همین روال گذشت .

آدم زبان بازی بودم ، ولی در آن لحظه هیچ کلمه ای به ذهنم نمیرسید . نمی دانستم چه کاری کنم . می ترسیدم از دستش بدهم . دل خود را به دریا زدم ، به کنارش رفتم و کل موضوع را آرام آرام با او در میان گذاشتم . شانس با من یار بود. توضیح و تفسیراتی که از خودم برای او داده بودم مورد توجه او قرار گرفت .

اسم آن دختر مونا بود . من در آن زمان ۲۱ سال داشتم و در دانشگاه مشغول درس خواندن بودم ؛ مونا سال آخر و یکی از ممتازان دبیرستان خود بود ؛ از خانواده مجللی بودن و از این نظر تقریباً با هم ، هم سطح بودیم .

دوستی ما یک دوستی صادقانه و واقعی بود . ۳ سالی به همین صورت ادامه داشت . هر لحظه به علاقه من به او افزوده می شد . موضوع ازدواج را با مونا درمیان گذاشتم ؛ هر دو ما به وصلت راضی بودیم . خانواده هایمان نیز در این مورد اطلاع کافی داشتند ؛ ولی من درآن زمان آمادگی لازم برای ازدواج را نداشتم ؛ چون مایل بودم کمی سنم بیشتر بشود .
من به قدری به مونا احترام می گذاشتم و دوستش داشتم که هیچ وقت کلمه ی نه را از من نمی شنید .

تابستان ۸۶ بود با او تماس گرفتم ولی جواب نمی داد. ۲ ، ۳ روزی به همین صورت ادامه داشت دیگر داشتم از نگرانی می مردم ، چون سابقه نداشت جواب تماس ها و پیامک هایم را ندهد ؛ با مینا خواهر بزرگتر مونا تماس گرفتم ، موضوع را جویا شدم ، بالاخره توانستم با هماهنگی او مونا را پیدا کنم .

وقتی از او دلیل جواب ندادنش را پرسیدم حرفی را زد که همانند پتکی رو سرم فرود آمد . دنیا دور سرم می چرخید. گفت برایش خواستگار امده و به خاطر فشار پدر مادرش مجبور است ازدواج کند. من که ۲۴ سال بیستر نداشتم و مایل به ازدواج زود نبودم ، خود را بر سر دو راهی عشق و عقل دیدم . عشق می گفت ازدواج کنم و عقل می گفت ازدواج زود هنگام نکنم .

وقتی دیدم مونا در شرایط روحی مناسبی قرار ندارد ؛ به خاطر اینکه نمی توانستم لحظه ای اذیت شدنش را تحمل کنم ، قبول کردم که دیگر به او فکر نکنم و او با فردی که خانواده برایش انتخاب کرده ازدواج کند .

با چشمانی گریان و با آروزی خوشبختی از او برای همیشه خداحافظی کردم . ۲ ، ۳ ماه گذشت ، روزی نبود که به یاد او نباشم ؛ و به خاطر دوری اش نگریم ، ولی باید تحمل می کردم . به همین صورت روزها می گذشت . پاییز رسید . برای دیدن دوست نزدیک ، آرش ، به دیدنش رفتم . آرش آن روز خیلی خوشحال بود ؛ وقتی علت را جویا شدم از پیدا کردن دختر مورد علاقه اش خبر داد ؛ گفت که بالاخره توانسته دختری که همیشه در رویاها به دنبالش میگشته ، پیدا کند . خوشحال شدم ، چون خوشحالی آرش را می دیدم . با ذوق و شوق موبایلش را در آورد تا عکس آن دختر را به من نشان دهد.وقتی چشمم به عکس افتاد گویی دوباره پتکی به سرم خورده باشد ؛ گیج و مبهوت ماندم. سرگیجه ای به سراغم آمد که تا آن ۲۴ سال هیچ وقت ندیده بودم .

عکس ، عکس مونا بود. همان دختری که به خاطرش از خودم گذشتم ، تا او از خودش نگذرد ؛ غرورم را شکستم تا او غرورش را نشکند .

آرش از موضوع دوستی من و مونا هیچی نمی دانست . از او خواستم تا قراری را با او بگذارد و مرا به او معرفی کند . آرش هم بلافاصله با مونا تماس گرفت و قرار ملاقاتی را برای ساعت ۷ همان روز گذاشت . ساعت ۶:۳۰ من و آرش در محل قرار حاظر بودیم . به او گفتم من برای چند دقیقه بیرون می روم، ولی وقتی دوستت آمد با من تماس بگیر ، تا بیایم . از کافی شاپ بیرون امدم ، در گوشه ای از خیابان منتظر آمدنش بودم. ساعت ۷ شده بود مونا را دیدم وارد کافی شاپ شد، همان لحظه آرش خبر آمدنش را به من داد . آرام آرام وارد شدم ، وقتی به کنار میز رسیدم آرش بلند شد و شروع به معرفی من کرد ؛ وفتی چشمان مونا به من افتاد رنگ خود را باخت و شوکه شد . اشک در چشمانم پر شده بود . نمیدانستم چه کار کنم .

به آرش گفتم این مونا همان عشق من بود که به خاطرش همه کار کردم . به خاطرش از خودم گذشتم ، ولی او مرا خورد کرد شکست .
با نیرنگ و فریب با دلم بازی کرد به آرش نگاه کردم و گفتم : آرش ، داداش خوبم ، این دفعه هم به خاطر تو از خودم می گذرم ؛ دلی که یکبار بشکند ، می تواند دوباره هم بشکند . ولی من ، نه تو و نه مونا را دیگر نمیشناسم .
با چشمانی گریام به مونا گفتم : امیدوارم خدا دلت را بشکند . از آنجا خارج شدم و تا به امروز دیگر نه انها را میبینم و نه به آنها فکر می کنمو فقط از خدا برای دل شکستگان آرامش آرزومندم . . .

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 12:31 :: توسط : حمید ایرانی

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

می گــــویند عشق آنست کـــــه بـــه او نـــرسی
و مــن مـــی دانم چــــــــرا …!
زیــــرا در روزگار من،
کسی نیست کـــه زنانه عاشق شود
و مــــــــردانه بـــایستد
 

مشاهده گالری تصاویر در ادامه مطلب...

girl and boy

girl and boy

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

چـــه معنـــــى دارد
 
زنــدگى...!؟
 
وقتى كـــه هیــچ اتفاقى
 
مـــن و تـــو را
 
ســـر راه هم قرار نمى دهـــد !!

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

 

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

 

دختر و پسر

دختر و پسر معشوق

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

عاشق و معشوق

عاشق و معشوق

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

 
قـــرارمــــان هــمـــــان جـــای همـیشـــگـــی ..
فـــقــط ایـــن بـــــار ....
تـــــــو هـــــــم بـیــــــــــــا 

عکس های احساسی از دختر و پسر عاشق و معشوق

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 12:29 :: توسط : حمید ایرانی

 

چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو
از چشــمان ِ تــو
لــذت بخــش اســت!
گــویــی تیــله ای
از چشــمم بــه دلــم مــی افتــد!
بـــانـــو!
بــا مــردی کــه تیــله هــای
بسیــار دارد،
مــی آیــی؟
 

نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد / آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد .

 

اس ام اس های بیشتر در ادامه مطلب...

نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد / آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد .

فقـطـ بـیـآ
مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم
هـمیـن کـآفـی استـ
بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم
تـو فقـط بـیــآ . . .
اس ام اس های جذاب و عاشقانه جدید
اس ام اس های جذاب و عاشقانه جدید
 
مــــرد نــیـــسـتــم امــا ... 
حـــرفــم یـــکی اسـتــــ ! 
" تـــــو"... 
فــقط لطفــا" قلبمــــــ را ندزدیـــد
منـــــــ عاشقـــــ نمیشومــــــــــ 
حتیــــــ بهـ قیمتـــــ پوسیدنـــــــ ! 
اینبار می خوام چشامو به اسمون بدم و از خورشید سرخ نیمه جون بخوام اگه پیشت اومد، به نیابت از  عاشقت بر خاک رهت بوسه بزنه
 
اس ام اس های جذاب و عاشقانه جدید
عشق بازی کار فرهاد است و بس / دل به شیرین داد و دیگر هیچکس / مهر امروزی فریبی بیش نیست / مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟
  عطــرهای گــرون قیمت رو ول کن و ادم باید بوی اعتماد بده ...
 
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم ، لبخند خوشش به حور رعنا ندهم ، گر یاد کند مرا هرازگاهی چند ، گرد رخ وی به چشم بینا ندهم.
شکسته این جماعت بال ما را ، پریشان کرده ماه و سال ما را / تو هم ای بی وفا از ما بریدی ، نمی پرسی دگر احوال مارا
 
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم ، لبخند خوشش به حور رعنا ندهم ، گر یاد کند مرا هرازگاهی چند ، گرد رخ وی به چشم بینا ندهم.
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ،
دلتنگی ام را به باد می سپارد . . . .
کاش...
کاش آدم ها بدونذتجربه میفهمیدند
دلبستن به کلاغی که دل داره...
بهتراز دل باختن به طاوسی است که فقط ظاهر داره
شاد باش,
نه یک روز بلکه هزاران سال و
بگذار آواز شاد بودنت 
چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند....
عمریست دلم چون صید در بند شده / ای دوست مگر قیمت دل چند شده ؟ / سنگین شده سایه ات ، کجایی / نکند ، یارانه ی عشق هم هدفمند شده ؟
نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد / آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد .
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم !
عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد !
تی رفت گفت: شاید برگردم...........
رفتنش ناراحتم نمیکند............
شایدش دردناک است...............!
بسیار تماشایی و آراسته ای 
 
از رونق ماه آسمان کاسته ای
 
انگار نه انگار که ما را دیدی 
 
 از روی کدام دنده بر خاسته ای ؟
دل اگر بســــــتی ،
                محـــــــکم نبند!
                      مراقب باش گره کور نزنی...!
                                    او میـــــــــــــــــــــــرود!
                                        آنوقت تو میمانی و یک گره کور...!!!
 
نــذر ڪـرכه ام اگـر نیآیـے ،                    
                                                    پیـآכه از یآכت بــِروَمـ ...!
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد ...

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 12:25 :: توسط : حمید ایرانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 29 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 281835
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ